ببین که بغض کردم و ببین که ابری ِ چشام تو که نباشی روزو شب گرفته .ست حال و هوام شکسته بغضم و می خوام برام تو چتر واکنی چقدر عاشق اينم که تو صدام کنی

یادی کنیـــم از امــــوات... مخـــصوصا اونایــــی ک زنـــده ان اما برامـــون مــــردن!

کاش می شــــد " فقــــط " ، تو را داشته باشــــم.... خدا هـــــی بپرسد : خوب ، دیگر چه ؟؟! من بگویـــم : هیچ ، هـــــمین کافیـــــــــست !!!

یه سِــــریا هم هستن که میان و قول میدن  "تا اَبـــَــد تنهات نذارن" ولی خیلی زود اَبَدِشــــون "عفو" می خوره لامصــــبا ..!

یه نفر که تا چند وقت پیش،همه رو میخندوند،ولی الان فقط زُل میزنه یه گوشه و هر چند دقیقه یه بار میگه "هـــــــــــــــِی" . . .  ینی تــــنـــــهـــــــاســـــــــت . . . خیلی هم تنهاست . . .

یه روزم ک حالم خوب میشه...دلم هوای گریه میکنه... کلا خوشی ب ما نیومده..

کـاش فـقـط یـه نـفـرو داشـتـم کـه وقـتـی نـصـف شـب بـغـض مـیـکـردم بـغـلـم مـیـکـرد و مـیـگـفـت : گـریـه کـنـی مـیـکـشـمـتـا...!!!

ایـن روزا ... مـنـم و پـایـیـز و تـنـهـایـی , هِـعـعـعـی ... تـو چـه مـیـدونـی حـال و روز ِ کـسـی رو کـه دیـگـه عـاشـق نـمـیـشـه ...!!!

ببين بيخودى به كسى وابسته نشيد ، چون بيخودى تنها ميشيد ......

اغوش گرمم باش بگذارفراموش کنم لحظه هایی که درسرمای بی کسی لرزیدم...

دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن, که من از اوارگی بی تو بودن میترسم.

میرم و گم میشم آخر تو غروب دشت غربت / نمیتونم که بمونم توی شهر بی محبت

خیلی سخته یه روزکه دلت گرفته وزار میزنی یاد چشمایی بیفتی که هر وقت اشکت میومد باهات قهر میکرد ومیگفت طاقت دیدن اشکاتو ندارم

خدایا... به جهنمت دیگر نیازی نیست... ماآدمها بهتر همدیگر را میسوزانیم...

سلامتيه عشقي كه اسمش تو طالعت نبود ولي دوسش داشتي.......

تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم... با رفتنم از این دیار  آرزوهامو میکشم...